سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شهید موسی الله وردی
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان این وبلاگ در تلاش است تا گوشه ای از خاطرات شهدای گرانقدرمان را مرور نموده و نیز دیگر مطالب ارزشمندی که دوستان خواننده بتوانند از آن استفاده نمایند. نسأل الله منازل الشهداء یاعلی
نوشته شده در تاریخ یادداشت ثابت - جمعه 91 مهر 8 توسط عباس الله وردی

 تصویر امام خامنه ای حفظه الله

بسم رب الشهداء و الصدیقین

انشاء الله خداوند متعال ما را از مسیر اهل بیت علیهم السلام جدا نسازد.

و شهدای عزیزمان ما را در این زندگی پر پیچ  و خم یاری نمایند.

اللهم عجل لولیک الفرج

نسأل الله منازل الشهداء

یاعلی




نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 96 تیر 28 توسط عباس الله وردی

پیراهن عـــزای تو "جوشــن کبیر" ماست

ذکر ســــلام بر تو "دعـــای مجیر" ماست

 

هر کس بر این لباس عـــــــزا طعنه میزند

فــــردا برای یک نخ آن هـــم اسیر ماست

 

جانم فــدای پیرهـــــــــــن مثله مثله اش

آن کشته فتاده به هامون "امیـــر" ماست




نوشته شده در تاریخ شنبه 92 تیر 22 توسط عباس الله وردی

داستان تفحص 12 غواص شهید از زیر آب 

یک گروه «12 نفره» از بچه های اطلاعات عملیات از لشکر خط شکن 25 کربلابرای شناسائی با لباس غواصی و اکسیژن، به زیر آب رفته و تا نزدیکی های مقر دشمن جلو می روند. اما معلوم نمی شود، که دیگر چرا هرگز باز نمی گردند و سرنوشت آن ها چگونه شده است.

مدتی از این ماجرا می گذرد، تا اینکه یک بسیجی به نام «محمد مهدی مجیدی» اول صبح، به طور غیر محسوس برای شنا به آب می رود، هنگامی که به آب می زند، پرنده ای را می بیند، به طرفش می رود، بعضی از پرندگان به علت وجود پلک های شان که مانند عینک غواصی عمل می کنند، می توانند در عمق آب هم بروند، از طرفی چون مجیدی غواص بوده، یک حس غریبی با آن پرنده پیدا می کند، پرنده مجیدی را دنبال خود می کشد، سپس به عمق آب رفته، مجیدی را با خود می برد، پرنده در عمق آب بال بال می زند، مجیدی دلش برای پرنده می سوزد، فکر می کند دارد خفه می شود، در صورتی که دیگر خودش هم داشت نفس کم می آورد، اما کمی که جلو تر می رود، ناگهان شوکه می شود، دوازده شهید با لباس غواصی و اکسیژن، با طنابی به هم بسته شده می بیند، فوری بالا آمده آنقدر محو شهدا شده که دیگر پرنده را فراموش می کند، به سمت فرماندهی می رود، موضوع را به فرمانده گردان اطلاع می دهد. این موضوع شور حالی خاص به بچه ها می دهد.

محمد مهدی از فرمانده گردان اجازه می خواهد که خودش سعادت دیدار با این دوازده شهید را داشته، خودش به تنهایی این دوازده شهید را بیرون بیاورد، از طرفی منطقه زیر آتش دشمن بوده باید تا غروب آفتاب صبر کنند، محمد مهدی ساعت شش غروب لباس غواصی پوشیده و از بچه ها می خواهد که فقط با صدای بلند زیارت عاشورا بخوانند، جوری که صدای آن ها زیر آب هم شنیده بشود، مجیدی به آب می زند، هر شهیدی را که بیرون می آورد بچه ها با یک «یاحسین شهید» با صلوات و تکبیر از شهید پذیرایی می کنند. شب هنگام شده و مجیدی از فرصت های خاص زیر آب، از نور منور استفاده می کند و همه دوازده شهید را تا ساعت یازده شب بیرون می آورد.

وقتی مجیدی بیرون آمد، بچه ها پرسیدند واقعا تو این همه شهید را چگونه بیرون آوردی؟ گفت: طنین زیارت عاشورا زیر آب پیچیده بود، من به هر شهیدی که دست می زدم، شهید منتظر تماس با دست های من بود، من اصلا خودم هم نفهمیدم، خود شهدا روی دست های من حرکت می کردند و من را به سمت شما می آوردند.

«محمد مهدی مجیدی» یک ماه پس از آنکه به همراه پرنده غواص دوازده شهید را شناسائی کرده بودند، خود نیز 24 بهمن سال 61 در منطقه عملیاتی فاو به شهادت رسید و به آن دوازده شهید شناسایی ملحق شد.....

(نوید شاهد)




نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 92 تیر 5 توسط عباس الله وردی

حکایت بابا ...

بابا ...
: جانِ بابا
: شما مامان رو دوست دارید؟
:  بله که دوست دارم!
:  پس چرا وقتی مامان براتون قرص میاره تا دیگه داد نزنید، تا دیگه صورتتون زخمی نشه،

 مامان رو می‌زنید؟

برای سلامتی و شفای همه جانبازان صلوات مشتی بفرستین

اللهم صل علی محمد و آل و محمد و عجل فرجهم




نوشته شده در تاریخ یکشنبه 92 اردیبهشت 15 توسط عباس الله وردی

یکی از اعضای گروه تفحص شهدا روایت کرده است که:

چند روزى مى‌شد اطراف منطقه کانى‌مانگا در غرب کشور کار مى‌کردیم و مشغول تفحص پیکر  شهداى عملیات " والفجر 4بودیم  .

 اواسط سال 71 بود. از دور متوجه  پیکر شهیدى داخل یکى از سنگرها شدیم، سریع رفتیم جلو، همان طور که داخل سنگر نشسته  بود، ظاهراً  تیر یا ترکش به او اصابت کرده و شهید شده  بود.

خواستیم بدنش را جمع کنیم و داخل کیسه بگذاریم، بعد از لحظاتی در کمال حیرت دیدیم انگشت وسط دست راست این شهید کاملا سالم مانده است؛ یعنی در حالی که همه بدن او اسکلت شده بود این انگشت سالم و گوشتی مانده بود.

کمی که دقت کردیم دیدیم داخل این انگشت شهید انگشتری است؛ همه بچه‌ها دور پیکر شهید جمع شدند. خاک‌هاى روى عقیق انگشتر را که پاک کردیم، صدای ناله و فغان بچه‌ها بلند شد؛ روى عقیق آن انگشتر حک شده بود؛

" حسین جانم "

"""   شادی ارواح طیبه ی شهداء امام شهداء و ظهور مهدی زهراء یک صلوات مشتی   """

نسأل الله منازل الشهداء/ یاعلی....




نوشته شده در تاریخ یکشنبه 92 اردیبهشت 15 توسط عباس الله وردی

السلام علیک یا ابا صالح المهدی ادرکنی

 

کم خوردیم غصه دنیای بی تو را *** با اینکه می کشیم نفس های بی تو را

امروز هم بدون تو بر ما گذشت *** کاش فکری کنیم غربت فردای بی تو را

شرمنده ایم از اینکه نهادیم روز و شب *** بر بستر زمین سر تنهای بی تو را

زخمی که از فراق بر این سینه خورده است *** در خود اثر نداد مداوای بی تو را

ما هر چه می کشیم از این بی تو بودن است *** با گریه پُر کنیم مگر جای بی تو را

جز در میان روضه و هیات بگو کجا؟ *** خرجش کنیم دیده دریای بی تو را

 

اللهم عجل لولیک الفرج

نسأل الله منازل الشهداء

یاعلی

 




نوشته شده در تاریخ یکشنبه 92 اردیبهشت 15 توسط عباس الله وردی

 

آیت الله جوادی آملی در یکی از سخنرانی های خود به آداب و روش دعا با توجه به سخنان حضرت امیر(ع) در نهج البلاغه پرداخته و می گوید:

 " ... ادب دعا را امیرالمؤمنین(ع) به ما آموخت. فرمود : اَلدّاعِی بِلاعَمَلْ کَالرّامِی بِلا وَتَرْ. فرمود: آنکه دعا می کند و عمل ندارد، مثل تیراندازیاست که تیر دارد، ولی وَتر ندارد.(وَتر) آن کمان مُنهنی است که جلوی این تیر تندتیز را می گیرد و او را راهنمائی می کند. فرمود: اگر کسی تیرانداز است، یک کمان ایلازم دارد که این کمان منحنی این تیر تیز را تعدیل کند، راهنمائی کند. اگر کسی بیعمل دعا می کند، مثل تیرانداز بی کمان است.

درآن عهدنامه معروف که برای مالک اشتر نوشت، در پایان عهدنامه دعا کرد‌؛ فرمود : مالک! من برای خود و برای تو از خدا سعادت و شهادت طلب می کنم ! از خدا می خواهم:

أنْ یَختِمَ لِی وَ لَکَ السَّعادَهَ وَ الشَّهادَه إنّا للهِ وَ إنّا إلِیهِ الرّاجِعُونْ. من سعادت را، شهادت را برای خود و برای تو مسئلت می کنم .

درآن دعاهای عمومی می گوید: نَسأَلُ اللهُ مَنازِلَ الشُّهَداء وَ مَعایِشَهَ السُّعَداء وَ مُفارَقَهَ الأنبیاء. ما برای همگان سعادت و منزله شهدا و رفاقت باانبیاء را می خواهیم. به خدا عرض می کند: وَاجْمَعْ بِینَنَا وَ بِینَهُ- نوع ایندعاها به صیغه جمع است - می گوید: خدایا! بین ما و بین رسول ات، وَاجْمَعْ بِینَنَاوَ بِینَهُ فِی بَرْدِ العِیشْ وَ قَرارِ النِّعْمَه وَ‌ مُنتَهَی الطُمَأنِینَهِ وَ تُحَفِ الکِرامَه. خدایا ! بین همة ما ونبی ات در آن قرارگاه عیش و زندگی جمع بکن، و در آن آرامش و خنکی سعادت و زندگی جمع بکن! در کمال طمأنینه ما را با او سهیم بکن! آن کرامت ها را که تحفه پیغمبر می کنی، ما را بهره مند بکن ! مُنتَهَی الطُمَأنِینِه وَ تُحَفِ الکِرامَه .




نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91 بهمن 23 توسط عباس الله وردی

 

دو تا از بچه ها، غولی را همراه خودشون آورده بودند و های های می خندیدند...
گفتم : «این کیه؟» . . . گفتند : «عراقیه»
گفتم: «چطوری اسیرش کردید؟». . . می خندیدند!!!
 

 

گفتند:" از شب عملیات پنهان شده بود ، تشنگی فشار آورده بهش، با لباس بسیجی های خودمان اومده بوده ایستگاه صلواتی شربت بگیره، پول داده بود...!!!؟؟؟،

این طوری لو رفت " و هنوز می خندیدند....!!!؟؟؟

 




نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 91 بهمن 18 توسط عباس الله وردی

شهادت قسمت ما می شد ای کاش...!

سید شهیدان اهل قلم آسید مرتضی آوینی؛

هر شهیدی کربلایی دارد، خاک آن کربلا  تشنه اوست و زمان انتظار می کشد تا پای آن شهید بدان کربلا برسد و آنگاه خون شهید جاذبه خاک را خواهد شکست و ظلمت را خواهد درید و معبری از نور خواهد گشود و روحش را از آن به سفری خواهد برد که برای پیمودن آن هیچ راهی به جز شهادت وجود  ندارد.

نسآل الله منازل الشهداء

یاعلی




نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91 بهمن 17 توسط عباس الله وردی

وصیت نامه شهید موسی الله وردی

ایشان در سال 13/2/1365 در عملیات نفوذی بر اثر اصابت ترکش در فکه شمالی به درجه رفیع شهادت نایل شدند.

در ذیل متن کامل وصیت نامه جهت استفاده قرار داده شده است.

  

بسمه تعالی

به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان

وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ (155 – بقره)

(و حتما شما را به اندکی از ترس و گرسنگی و کاهشی از مال ها و جان ها و محصولات ( درختان ، یا ثمرات زندگی از زن و فرزند ) آزمایش خواهیم نمود و شکیبایان را مژده ده)

با سلام و درود بر خاتم انبیاء و پایان بخش رسولان و سلام بر عدالت گستر جهان، حضرت مهدی (عج) و سلام بر امام عزیزم و روح خدا خمینی بت شکن، قلب تپنده امت اسلامی ایران و سلام بر ارواح شهداء.

چون هر انسانی که وقتی به تکلیف برسد باید از مکتب خود و آیین خود حفاظت و پاسداری کند، من نیز بر حسب تکلیف که بر گردنم بود بر خود لازم و واجب دیدم که در این جهاد شرکت کنم و سهمی در این ارکان فروع دینم داشته باشم، خدایا تو شاهد هستی که من برای مقام و پول و دنیا به این بیابان سوزان نیامده ام، خدایا تو شاهد هستی که من از خانه و کاشانه و زن و فرزندم دست کشیده ام و همه را به تو سپردم و برای هل من ناصر ینصرنی حسین زمانم را لبیک گفتم. خدایا تو را به اولیا و اوصیائت قسم می دهم که ما را در زمره راه شهدا و رهروان آنها قرار بده.

مادر جان شما زیاد در راه فرزندت موسی زحمت کشیدی و شب ها بی خوابی و آنچنان که بهتر می دانید رنج و ..... مرا به این سن و سال رساندید. حالا می دانم موقع زیر بال شما گرفتن بود، ولی چه کنم دینم از همه این ها بالاتر است مرا ببخشید و حلال کنید.

 از برادرانم تقاضا دارم تفنگ بر زمین افتاده ام را بلند کنند و در جبهه حضور مستقیم پیدا کنند و از خواهرانم می خواهم که مانند   ]حضرت  [   زینب وار صبر پیشه کنند و استقامت داشته باشند.

زن و فرزندم و خاندانم شما بی تابی نکنید و مسئولیتتان بسیار سنگین است، رسالت و پیام من از روح پر فتوح و استقامت شما نشانگر صبر و استقامت صدر اسلام همانند   ]حضرت  [   زینب وار می باشد. از خانمم می خواهم که از فرزندانم عباس، روح الله، مهدی به خدای بزرگ می سپارم و از شما همسرم خواهش و تقاضا دارم که از بچه هایم خوب پرستاری و تربیت کنید. دیگر بیش از این وقت نداشتم بیش از این هم وقت اوقات شما را بگیرم- از شما ( اهالی ) مسجد محل می خواهم که مسجد را هیچگاه خالی نگذارند چون دشمنان اسلام از این مسجدها می ترسند و در نمازهای جمعه و دعای کمیل و ندبه از اهل خانواده ام می خواهم که حتماً شرکت کنند و امام را دعا کنند.

لازم به تذکر است:

1-       500 حسینعلی خسروی بدهکارم.

 2-         600 تومان قربان نجار بدهکارم.

3-       شرکت تعاونی هم دفترچه دارم.

 4-         115 تومان داداش کفش فروش داداش قاسم.

خلاصه اینها را بدهید و از همسایگان طلب حلالیت می طلبم

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

از عمر من بکاه و بر عمر رهبر افزای.

 

13/2/65 روز چهارشنبه ساعت

1

/10 شب نوشته شد.

 

2

 

 




قالب وبلاگ